تشکیل گردان از زبان اولین اعضای گردان

ساخت وبلاگ

برگردانده شده از روی نوار مصاحبه جمعی با اعضا 

 

در حالی که  در طول شش سال گذشته جنگ به دلیل جلوگری از بروز پیامد های روانی ناشی از شهادت  دسته جمعی نیروهای یک گردان در یک شهر کوچک کمتر اجازه می دادند که تحت فشار در خواست های مکرر مردم شهرستان ها  و نیز بالا رفتن مقاومت روانی مردم در طول شش سال ،بنا شد در بعضی از شهرستان خلاف رویه قبل اقدام شود .

سپاه اقلید نیز به طور یکجانبه یک گروه 20 نفره را تحت عنوان گردان اقلید به جبه اعزام می کند  که با گردان فاطمه  الزهرا اقدام می گردند و در عملیات بعد به طور کامل تحویل بچه های شهرستان اقلید می گردد.

ما در اینجا ما سعی می کنیم از زبان بعضی  از این دوستان مسیر ایجاد گردان کوثر را بیان کنیم.

 جلیل طباطبایی معاون گردان  اولیه شهرستان :

حدود سال 60بود بنا شد یک گردان تشکیل بدیم بریم به سمت عملیات . آقای علی محمدی به عنوان فرمانده گردان وکه سه تا فرمانده داشتیم حسن خیراندیش وجباری و شهید شریفی بود.

من هم بعنوان معاون گردان قبل اینکه به اهواز برسیم بودم .20 نفر بودیم که آمدیم اهواز قبل از کربلای 4 ماکه مکان خاصی نداشتیم تازه واردبودیم اشنا نبودیم در همان زمان معرفی شدیم به گردان فاطمه زهرا این گردان از بچه های جهرم بودند به فرمندهی بهمن کریمی

از انجایی ما را معرفی کرده بودند که یک فضایی از سابقه ما وجود داشت اعزام شدیم به موقعیت35 اهواز رفتیم(که 35 کیلو متری اهواز بود)به گردان فاطمه زهرا ملحق شدم که از انجا اموزش اولیه گردان کوثر آغاز شد.موقعیت 35 قبل از عملیات کربلای 5 به وسیله عراقی ها ناامن بود.

خدا رحمت کند مرحوم شهید علی محمدی و چند تا از بچه ها توی چادر جمع بودیم که داشتیم ناهار می خوردیم قرمه سبزی هم بود که ناگهان بمب های خوشه ای ریختند روی سرمان می دانید که این بمب ها اگر یکی باشد تا بیفتد روی زمین چند تا تبدیل می شوند برای همین جایی نداشتیم که فرار کنیم اگر هم مستقیم می رفتیم چیزی ازما باقی نمی ماند من به دوستم حبیب گفتم از کنار خاک ریز بریم که حداقل یک طرفمان محافظ داشته باشد .

مرحوم شهید علی محمدی هر شب نماز شبش ترک نمی شد او معاون دوم بود وسط شب من در 35 خوابیده بودم از خواب بیدارم کرد گفت اخوی شما سید محسن شهید شده است من بهش گفتم که او راه خودش را رفته .به من مرخصی 3و4 روزه دادند که امدم اقلید خانواده من نمی دانستند موقعیت درست نبود که من بگم اقای راسخ رییس بنیاد شهید بودند به ایشون گفتم یک روز قبل از رسیدن شهدا به من بگو که به خانواده ام بگم بعد ایشون به من گفتند من اماده شان کردم فردا مراسم برگزار شد من را بردن پای تریبون و انجا سخنرانی کردم و 3روز بعد هم برگشتم اهواز که وقتی من رسیدم بچه ها رفته بودند عملیات که اکثرا مجروح شده بودند که فقط تعداد محدودی سالم بودند که یکی از آنها من بودند.

 

 

حاج آقا علی محمدی:

گردان کوثر زمانی که بر پا شد خیلی کمبود ها داشت ویکیش نیرو بود یکیش جا و مکان خاصی نداشت و خیلی چیزهای دیگه حاج کاظم رضایی و حاج احمد مسعودی دنبال نیرو بودند و از هر طرفندی استفاده می کردند به عبارتی گاهی اوقات نیرو دزدی می کردند مثلا در هر گردان بهترین ها را انتخاب می کردند با طرفند خاصی نامه هایی می نوشتند به فرماندهی گردان و درخواست آن نیروی خواص را می کردند یا با آن موافقت می شد یا نه که از روش های دیگر استفاده می کردند .

اولین جایی را که گرفتیم برای گردان کوثر خیابان امام خمینی خانه حاج امانی یک ساختمان داشت که طبقه دوم  آن را که جزئ املاک پدر شهید حمید امانی به نام ذبیع الله امانی است . این ساختمان را گرفتند مدیریت این ساختمان و تشکیل نیرو را به منوچهر مسعودی دادند در واقع دفتر رسمی گردان کوثراینجا بود .

هر کسی به هر طریقی برای گردان تبلیغ می کرد چه برای جذب نیرو چه برای غذا وپوشاک و ...

تبلیغ گروهی :مثلا حاج کاظم رضایی که نسبت به دیگر فرماندهان سپاه قدرت سخنوری خوبی دارن به عنوان فرمانده گردان توی نماز جمعه شرکت کرد بین دو نماز سخنرانی کرد در جذب نیرو خیلی تاثیر داشت .

تبلیغ تک به تک :هر کدام از بچه ها ی گردان کوثر که می آمدن مرخصی در خانه خود مهمانی میگرفتند یا جلسه ای را بر پا می کردند تمام تلاششان را می کردن تا نیرویی را جذب کنند .

یکی از مشکلات گردان کوثر اعزام نیرو بود که تمام نیرو ها درون استان فارس از طریق مقر صاحب الزمان تفکیک می شدن.ما چون تصمیم داشتیم بهترین نیرو ها مال خودمان باشند پس باید چاره ای می اندیشیدیم.پس خیلی از این نیرو دزدی ها درون همین مقر صاحب الزمان انجان می گرفت .

حال بگذارید یکی از نیرو دزدی هایی که خود بنده در مقر صاحب الزمان انجام دادم برایتان بگویم.

یک مینی بوس  نیرو های جذب شده از اقلید را همراه خودم بردم مقر صاحب الزمان تا انجا دستور دهند که کجا بفرستیم ولی من رفتم پیش اقای زمانی (پاسداری بود رییس صاحب الزمان )  گفتم حاج اقا اینها رااز اقلید اوردم که بفرستید گردان کوثر نه اینجوری نیست باید خودم تصمیم بگیرم کجا بروند که دستور را کتبا نوشتند این نیرو ها باید بروند والفجربه همراهی اقای علی محمدی  من هم چاره ای نداشتم شروع کردم دعا کردن که راننده مسیر را بلد نباشد در همین حین راننده از من پرسید بلدی کجاست من از خدا خواسته گفتم بله شما برید .

من یک کمی پول جور کردم رفتم چسبی خریدم بعد یباش یباش چسب روی والفجر را کندم و تراشیدم  بجاش نوشتم 33المهدی و چسب انداختم روش و رسیدیم به اهواز که مامور ان را نگاه کرد من هم که خیلی استرس داشتم بعد گفت موفق باشید که من نفسی راحت کشیدم و بچه ها را فرستادم 33المهدی.

قاسم کوهرنگی :من فکر می کنم گردان جایگاه خودش را باز کرده بود یکی دو نوبت مسئولین و رئیس ادارات را اورده بودن بازدید از انجا که برن تبلیغ کنند وکمک های مالی یا امکاناتی که دارند خیلی هم ذوق می کردند که  امده بودند جبهه خلاصه شده بودیم نمایشگاه .

حاج احمد مسعودی :

گردان خودش یک گردان اصلی داشت که مقرش پادگان امام بود ودوباره اینجا هم یک گردان پشتیبانی داشت به مرکزیت دفترگردان،دفتر گردان که ابتدا آقای مسعودی بود و بعد آقای علی رضا حیدری که جانباز بود و بعد هم شهید شدند.

 

 

 

 

 

 

گردان پیاده 101 کوثر شهرستان اقلید...
ما را در سایت گردان پیاده 101 کوثر شهرستان اقلید دنبال می کنید

برچسب : اهداف تشکیل گردان امام حسین, نویسنده : 101kowsaro بازدید : 259 تاريخ : سه شنبه 23 شهريور 1395 ساعت: 6:06