ادامه خاطره شهادت شهید محمد تقی همایونی

ساخت وبلاگ
از قله های «شرام« و«گرده »امده بودیم پایین، بزرگترین ارتفاعات منطقه که توسط گردان فتح شده بود. کاری سترگ با کمترین تلفات. ماموریت گردان تمام بود. اما به دلیل عدم الحاق با جناحین عراقیها گله گله وارد دشت شده بودند. علفزارهای بلند ونی زارها وعوار ض طبیعی ومصنوعی پوششی شده بود برایشان، دستوردادند برویم جاده سید صادق به نوسود ودشت راپاکسازی کنیم ، دشتبانی رفتیم وحدود سیصد اسیر از جمله سر لشکر طارق را گرفتیم ، فرمانده لشکر عراق، (درکتاب منتشر شده توسط سپاه واطلاعات نظامی) به شرح اسیر شدن ایشان پرداخته شده  وجنگ واسارتش توسط استراق سمع  ضبط شده، !!! گروهان محمدتقی از جاده سیدصادق شروع وبه موازات جاده حلبچه پدافند کرده بود بعد از چند شب بی خوابی، حمله ، دفع سه پاتک ، جنگ دشت وپاکسازی ، اما مصیبت بزرگ شروع شد. بمباران شیمیایی وحشتناک حلبچه وفرارمردم به سمت دره ها وکوهها وایران، دریک کلام .انها که انجا بودند محشر رادیدند. والسلام، هزاران مردوزن وکودک دست دردست هم روی جاده افتاده بودند. عروسک دردست کودک ودست کودک دردست مادر، بچه ها بعد از چندروز نان خشک خوردن (چون هنوز با خودرو ارتباط باایران وصل نبود.) اولین غذای گرم خودرابخشیدند به بچه های حلبچه ای، کردها درمقابل مهربانی بچه ها وکمکهای انها واقعا  حیران شده بودند.اینها کجا سربازان بعث کجا؟ حتی هموطنان مسلح بارزانی وطالبانی کجا؟شرمگینانه نگاه می کردندوباورشان نمی شد این همه ایثار، به هرحال تا فردا عصر انجا بودیم ، غنایم زیادی گرفته شد، فردا حدود ظهر دستور دادند بچه ها را ببریم عقب. یعنی برگردیم روی ملخور.  واز انجا به مقر و....عملیات با موفقیت انجام شده بود. ، ساعتی قبل تقی پشت بی سیم صدایم زد فلانی بیا طرف ما وچابی بخور!!!! چایی؟ انجا؟ امکان نداشت. ولی بچه های تقی ازداخل روستا کتری وقند وچایی گیر اورده بودند. . سرم خلوت شد خواستم برم نشد، گفتم باید چایی را زهرش کنم! گفتم تقی غلامعباس شهید شده!!!!! پشت بی سیم فهمیدم داره می میره قسمم داد نتونسم ادامه بدم گفتم شوخی کردم،   خلاصه برای رفتن به عقب صداش زدم گفتم بیا اینجا، اومد ،اسرا هم رسیدند،  بچه های گروهان تازه صد وپنجاه متری فاصله گرفته بودند، چند ماشین غنیمتی هم بچه اوردند.سه راهی شلوغ شد ، داشتیم با هم حرف می زدیم با کمک. تقی. حاج ماشاالله ودیگران اسرا را می فرستادیم بالا.می گفتیم از تودره الوده است از سینه کش کوه بریدبالا.یکدفعه بی سیم چی تیپ امام حسن (ع) اومد روی خط ما. اشنا بود احوالپرسی کرد گفت غلامعباس هم رفت، !!! گفتم راست میگی؟؟ گفت بله ! باور نمی کنم .کی؟ همین حالا!!!!. حالم بد شد.تقی کنارم بود یه کمی فهمید که یکی شهید شده ولی نفهمید کی هست، سمج شد که چی شده؟ گفتم هیچی بابا. ول کن نبود ، گفت از تیپ امام حسن کی شهید شده؟ حرف اوردم توی حرف .قسم داد. تورا به ابوالفصل بگو کی ؟ گفتم تقی غلامعباس رفت. گردنم بشکنه این چه شوخی بود نیم ساعت قبل کردم، تقی راست ایستاد، چشمهایش پر اشک شد روکرد به اسمان. دستهاش روبرد بالا. باگریه وبا حالتی خاص گفت خدایاترابه دستهای ابوالفضل قسمت دادم بدون غلامعباس دیگه من از این کوه بالا نرم!!!! خداشاهد است بین دعای تقی تا پیداشدن هواپیمای عراقی دودقیقه شد. فقط دودقیقه!!!! یک ان امدند سه تا بودند. باارتفاع پایین. همینطور که فریاد می زدم وبه بچه ها می گفتم متفرق شوید.نگاه کردم بین من وتقی که یک متری هم بودیم یک بمب خوشه ای داشت فرو می افتاد. تقی خوابید فقط گفتم تقی نخواب خوشه ایه!!!! وبمب بین مادوتا افتاد.  موج بلندم کرد به ارتفاع سه متر ودوباره افتادم زمین. چندجای بدنم سوخت . کمی که غبارودود کم شد دیدم تقی افتاده وبازوی راستش از سینه کنده شده!!! هواپیماها تا دوروز نگذاشتندهلی کوپتر مارا بیاورندعقب. تقی از کوه برنگشت وبالانیامد. تویو تایی رسید تقی وچند تای دیگراز جاده نوسود برگشتند.!!!! هیچگاه در عمرم دعایی را ندیدم که اینقدرزود به اجابت برسد!!!! دستها دستهای تقی بود.شسته شده از دنیا ومافیها وقنوتی که همه زلال بود واخلاص وارادت!!!!دعایی سرخ که خاص عاشقان وسوخته دلان است، انها که سردرطاعت ودل درلقای یارداشتند. تقی مستجاب الدعوه شده بود. ولی اوفقط یک خواسته داشت وفقط یک دعا کرد!!.                        

          راز این دوشوخی یکی شوخی رضا صادق زاده باما قبل از شهادت احمد وشوخی من با تقی قبل از شهادت غلامعباس چه بود؟ ش.خیهایی مشابه که هردو به واقعیت پیوست!!!!!!!الهام بود؟ خداوند می خواست اول اماده شویم ؟؟ .....نمی دانم دیگر هیچوقت از این جنس شوخی نکردیم .هیچکداممان.

گردان پیاده 101 کوثر شهرستان اقلید...
ما را در سایت گردان پیاده 101 کوثر شهرستان اقلید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 101kowsaro بازدید : 192 تاريخ : سه شنبه 23 شهريور 1395 ساعت: 6:06